مناظره اعتقادى اميرالمؤ منين على عليه السلام با خليفه اوّل پيرامون ولايت

ساخت وبلاگ

امکانات وب

-->-->-->

كد موسيقي براي وبلاگ

با سلام

امام صادق عليه السلام روايت فرمود :
آنگاه كه اميرالمؤ منين عليه السلام را از حقّ مسلّم خود محروم ساختند و امر خلافت بر ابابكر استقرار يافت .
ابابكر خواست در برابر آن حضرت بر اين عمل خلاف خود عذر بياورد ، لذا در خلوت به حضور آن حضرت رسيد و شروع به عذر تراشى كرد و گفت :
(يا ابالحسن ، به خدا سوگند، مرا در كار خلافت ميل و رغبتى نبود و نه آن اعتمادى را كه امّت به آن محتاجند در خود مى بينم ، و نه نيروى مالى دارم و نه عشيره زيادى ، و نه خود را به اين مقام از ديگران سزاوارتر مى دانم .)
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
اگر مسئله چنين است ، پس چه چيز تو را به اين كار وادار نموده است ؟
خليفه اوّل گفت :
حديثى از پيامبر شنيده ام كه فرمود :
خداوند امّت مرا به گمراهى جمع نمى كند ، چون اجماع مردم را ديدم از گفتار پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم پيروى كردم و هرگاه مردم را مخالف اين امر مى دانستم ، هرگز اين مقام را قبول نمى كردم .
امام على عليه السلام فرمود :
از زبان پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم نقل كردى كه خداوند امّت مرا به گمراهى جمع نمى كند،
آيا من هم فردى از امّت بودم يا نه ؟
آيا گروه ديگرى كه از خلافت و بيعت امتناع داشتند ، مانند : سلمان ، عمّار، ابوذر ، مقداد ، سعد بن عباده و جمعى از انصار كه با او بودند ، آيا از امّت بودند يا نه ؟
خليفه اوّل گفت :
آرى شما و همه ايشان از امّت بوديد.

حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
پس در اين صورت حديث پيامبرعليه السلام را چگونه براى خلافت خود دليل و مدرك مى دانى ؟
در حالى كه ايشان با خلافت تو مخالف بودند،
و در ميان امّت براى آنها عيب و نقص نمى باشد و از ياران ممتاز پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم هستند.
خليفه اوّل گفت :
من تا خاتمه كار خلافت از مخالفت ايشان بى اطّلاع بودم ، وقتى هم كه با خبر شدم ، ترسيدم ، اگر خودم را كنار بِكِشَم مردم از دين برگردند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود :
بگو كسى كه شايسته اين مقام است چه خصوصيّاتى را بايد داشته باشد؟
خليفه اوّل گفت :
خيرخواهى ، وفا ، عدم چاپلوسى ، نيك سيرتى ، آشكار ساختن عدالت ، عالم بودن به كتاب و فصل الخطاب ، داشتن زهد در دنيا و بى رغبتى نسبت به آن ، اخذ نمودن حقّ مظلوم از ظالم و ستمگر و در اين امر دور و نزديك يكسان است . (بعد خليفه اوّل ساكت شد.)
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
سبقت در اسلام و قرابت با پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم چطور ؟
خليفه اوّل گفت :
آرى بايد سبقت در اسلام و قرابتش با پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم مسلّم باشد.
امام على عليه السلام فرمود :
تو را به خدا سوگند مى دهم ابابكر! صفاتى را كه گفتى ، آيا در وجود خود مى يابى ، يا در وجود من ؟
خليفه اوّل گفت :
در وجود تو يا ابالحسن .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
تو را به خدا، آيا دعوت رسول خدا را ، نخست من اجابت كردم يا تو.
خليفه اوّل گفت :
البتّه تو .1

 


حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود :
آيا سوره برائت را من در مراسم حج به مشركين ابلاغ كردم يا تو؟
خليفه اوّل گفت :
بلى تو قرائت كردى .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا در موقع هجرت پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم من جان شيرين خويش را سِپَر آن حضرت قرار دادم يا تو؟
خليفه اوّل گفت :
الحَقّ كه تو بودى .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا در روز غدير (( بنا به فرموده پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم )) من مولاى تو و همه مسلمانان شدم ، يا تو ؟
خليفه اوّل گفت :
بله تو .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا در آيه زكات ولايتى كه با ولايت خدا و پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم هم رديف آمده مربوط به تو است يا به من ؟
خليفه اوّل گفت :
مربوط به تو است .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا حديث منزلت كه از پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم وارد شده (( اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى ))2 درباره من بوده يا درباره تو ؟
خليفه اوّل گفت :
البتّه درباره تو .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم براى مباهله مشركينِ نصارا با اهل و فرزندان من به سوى آنها خارج شد يا با تو و فرزندانت ؟
خليفه اوّل گفت :
با تو و فرزندانت خارج شد .
امام على عليه السلام فرمود :
آيه تطهير 3 درباره من و اهل بيت من نازل شده يا درباره تو و اهل بيت تو؟
خليفه اوّل گفت :
يقينا براى تو و اهل بيت تو نازل گرديد.

 


حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا در زير عبا (كساء) من و همسرم فاطمه و فرزندانم به دعاى پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم تاءييد شديم ، يا تو ؟
خليفه اوّل گفت :
تو و فرزندانت بوديد .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا من صاحب آيه (( يُوفُونَ بِالنَّذرِ وَ يَخافُونَ يَوْما كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيرا)4 هستم يا تو هستى ؟
خليفه اوّل گفت :
البتّه توئى .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا تو بودى آنكه آفتاب براى او برگشت تا او نماز خود را خواند سپس غروب نمود ، يا من بودم ؟
خليفه اوّل گفت :
تو بودى .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا تو بودى آنكه در روز اُحُد از جانب آسمان او را چنين ندا دادند :
(( لا فَتى اِلاّ عَلِىُّ ، لا سَيْفَ اِلاّ ذُوالفَقار )) يا من بودم ؟
خليفه اوّل گفت :
البتّه تو بودى .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا تو بودى آنكه در روز خيبر رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم پرچمش را به دست او داد، و خداوند با دست او قلعه خيبر را گشود يا من بودم ؟
خليفه اوّل گفت :
تو بودى .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا تو بودى كه با كشتن ((پهلوان نامى عرب )) عَمر بن عَبْدَوُدْ ، غُصّه و اندوه را از چهره پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم و مسلمين زايل كرد يا من بودم ؟
خليفه اوّل گفت :
كارِ تو بود .

 



حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم تو را به سوى طايفه جِن ماءموريّت داد يا من را ؟
خليفه اوّل گفت :
يا على ! تو بودى .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا آن كَس كه پيامبر خداصلى الله عليه و آله و سلم او را براى تزويج دخترش فاطمه سلام الله عليها برگزيد و فرمود : خدا او را در آسمان براى تو تزويج كرده است ، من هستم يا تو؟
خليفه اوّل گفت :
البتّه تو هستى .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا حَسَن و حسين عليهما السلام دو نواده و ريحانه پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم آنگاه كه فرمود:
(( آن دو سيّد جوانان اهل بهشت هستند و پدرشان بهتر از آنهاست )) ، آن پدر منم يا تو؟
خليفه اوّل گفت :
البتّه تو هستى .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا برادر تو است آنكه به وسيله دو بال زينت يافت و در بهشت با فرشتگان پَر مى زنَد ، يا برادر من است ؟5
خليفه اوّل گفت :
برادر تو است .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا تو ضامن پرداخت قَرض پيامبر خداصلى الله عليه و آله و سلم بودى
((كه در ميان مردم ندا مى داد: آنكه از صاحبان وام ، مدّت وامشان پايان يافته بيايد از من دريافت كند)) ، يا من بودم ؟6
خليفه اوّل گفت :
تو بودى .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا من هستم آنكه پيامبر خداصلى الله عليه و آله و سلم مرا به جنگِ ناكثين ، قاسطين و مارقين با تاءويل قرآن خبر داد يا تو؟
خليفه اوّل گفت :
آرى تو هستى .

 


حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم مى خواست آن مرغ بريان را كه احسان كرده بودند ، ميل كند ، عرض كرد :
(( خدايا محبوبترين خَلق خود را براى خوردن اين طعام پيش من بفرست ))، همان لحظه من رسيدم و از آن غذا خوردم ، يا تو ؟7
خليفه اوّل گفت :
تو بودى .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا منم كه پيامبر خداصلى الله عليه و آله و سلم به علم قضا و فصل الخطاب دلالت نمود و فرمود : عَلِىٌّ اَقْضاكُمْ ، يا تو ؟
خليفه اوّل گفت :
تو بودى .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا منم كه پيامبر خداصلى الله عليه و آله و سلم به اصحاب خود دستور داد كه به عنوان اميرالمؤ منين به او سلام دهند يا تو؟
خليفه اوّل گفت :
البتّه تو هستى .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا منم آنكه به آخرين كلام پيامبر خداصلى الله عليه و آله و سلم شاهد بودم و متولّى غسل و دفن او شدم يا تو؟8
خليفه اوّل گفت :
آرى توئى .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا از نظر قرابت به پيامبر خداصلى الله عليه و آله و سلم من سبقت دارم يا تو؟
خليفه اوّل گفت : تو .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا براى فرو ريختن بتهاى كعبه و شكستن آنها پيامبر خداصلى الله عليه و آله و سلم مرا بر دوش خود گرفت يا تو را؟
خليفه اوّل گفت :
البتّه تو را .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم درباره من فرمود كه در دنيا و آخرت صاحب لواى من هستى يا درباره تو ؟
خليفه اوّل گفت :
در باره تو فرمود .

 



امام على عليه السلام فرمود :
آيا تو بودى آن كس كه پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم در حقّ او به فاطمه سلام الله عليها فرمود : (( تو با كسى ازدواج كردى كه از حيث ايمان و اسلام بر همه مقدّم است ))، يا من بودم ؟
خليفه اوّل گفت :
آن شخص تو بودى .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا تو بودى كه روز قليب ((بدر)) مَلَك هاى هفت آسمان به او سلام دادند ، يا من بودم ؟
خليفه اوّل گفت :
البتّه تو بودى .
امام على عليه السلام فرمود :
آنگاه كه رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم دستور داد همه آنهائى كه درب خانه شان به مسجد باز مى شُد، بايد بسته شود، بجز دَرِ خانه على .
و فرمود : (( هر آنچه خداوند بر من حلال كرد، بر على حلال است )) ، آيا تو آنكس بودى يا من ؟

خليفه اوّل گفت :
البتّه تو بودى .
پياپى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام از مناقب و فضائل خود ، كه خداوند و پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم آنها را به آن حضرت داده بودند ، بيان مى فرمود و خليفه اوّل نيز همه آنها را تصديق مى كرد .
آنگاه فرمود :
پس چه چيز تو را از خدا و پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم و دين خدا بازداشته و مقامى را كه اهليّتِ آن را ندارى تصاحب كردى ؟
خليفه اوّل در حالى كه سخت ناراحت بود، گفت :
يا اباالحسن راست فرمودى ، امروز را به من مهلت بده تا در اين باره بينديشم .

 




امام على عليه السلام قبول نمود .
او از نزد آن حضرت به خانه خود مراجعت كرد و با كسى حرف نزد و شب خوابيد و پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم را در خواب ديد ، چون به آن حضرت سلام كرد ، آن بزرگوار روى مباركش را از او برگردانيد.
خليفه اوّل گفت :
يا رسول اللّه ، آيا دستورى فرموده اى كه من آن را بجا نياورده ام ؟
حضرت فرمود :
با آن كس كه خداوند و پيامبرش او را دوست مى دارند دشمنى كرده اى ، حقّ را به اهلش ‍ بازگردان .
خليفه اوّل گفت :
آن شخص كيست ؟
پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
او همان كسى است كه بر تو عتاب كرد و او على بن ابيطالب عليه السلام است .
خليفه اوّل گفت :
يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم من حقّ را به او باز مى گردانم .
و ديگر آن حضرت را نديد.
سحرگاه خليفه اوّل خدمت على عليه السلام آمد و گفت :
يا اباالحسن دستت را باز كن تا با تو بيعت كنم .
و آنچه را كه در خواب ديده بود براى آن حضرت نقل كرد.
على عليه السلام دست خود را گشود و خليفه اوّل با آن حضرت دستِ بيعت داد.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
برگرد به سوى مسجد ، آنچه را كه در خواب ديده اى و آنچه ميان من و تو اتّفاق افتاد ، آن را به آگاهى مردم برسان .
خليفه اوّل در حالى كه تغيير يافته و خود را ملامت مى كرد، به سوى مسجد مى رفت كه در راه به خليفه دوّم برخورد ، و ماجرا را براى او تعريف كرد.
خليفه دوّم گفت :
به خدا اى خليفه ، گولِ سِحر بنى هاشم را نخور و به آنها وثوق نداشته باش ، اين نخستين سِحرِ آنها نيست و از اين كارها زياد مى كنند.
از اين حرف هاى اغوا كننده بسيار گفت ، تا خليفه اوّل را از عزم خود منصرف ساخت و مجدّدا او را به امر خلافت برگرداند.

 


1- در ذخائر العقبى از زيد بن ارقم روايت شد : اوّلين كسى كه اسلام آورد ، على بن ابيطالب عليه السلام بود. مرحوم علاّمه امينى در جلد 3 الغدير ص 236- 219 در اين رابطه از ائمّه حديث و حافظان رواياتى بالغ بر صَد حَديث روايت كرده است : نخستين كسى كه ايمان آورد على عليه السلام بود.
2- صواعق المحرقه ص 119 و ساير كتب اهل سنّت و شرح حديدى ج 6 ص 168
3- اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ و يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا ، در جلد اوّل مشروحا بيان شده .
4- آيه 8 سوره دَهر
5- منظورِ امام ، برادرش جعفر طيّار است .
6- كتاب ينابيع المودّه ج 1 ص 91
7- رياض نضره ج 2 ص 320 ، و مستدرك ج 3 ص 131
8- قبلا شرح آن گذشت .
9- احتجاج طبرسى ج 1 ص 184- 157 - و - ناسخ التّواريخ ج خلفاء ص 77 (برخى از اين مناقب شمرده شده را ابن ابى الحديد در ج 6 ص 168 شرح خود در جلسه شوراى خليفه دوّم از امام على عليه السلام نقل كرده است .)

الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام
جلد نهم

آخر الزمان...
ما را در سایت آخر الزمان دنبال می کنید

برچسب : مناظره اعتقادى اميرالمؤ منين على عليه السلام با خليفه اوّل پيرامون ولايت, نویسنده : بد گرل badgirl1391 بازدید : 401 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1391 ساعت: 9:48