آخر الزمان

ساخت وبلاگ

امکانات وب

-->-->-->

كد موسيقي براي وبلاگ

بعد از كشته شدن عثمان و به خلافت رسيدن اميرالمؤمنين عليه السلام و بيعت مردم با ايشان ، اميرالمؤمنين عليه السلام در حالى كه عمامه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله را بر سر نهاده و رداى حضرت را بر دوش ‍ انداخته بود بيرون آمد و بر فراز منبر قرار گرفت ، پس از حمد و ثناى خداوند و تمجيد از پيامبر صلى الله عليه وآله و موعظه و انذار مردم ، خود را بر منبر مستقر كرد و فرمود:
اى مردم از من بپرسيد قبل از اينكه مرا نيابيد، از من بپرسيد كه علوم اولين و آخرين پيش من است ، بدانيد كه سوگند به ذات حق : اگر جايگاهى برايم فراهم شود، هر آينه ميان اهل تورات بر طبق تورات آنها، و ميان اهل انجيل (مسيحيان ) به حكم انجيل آنها و ميان اهل زبور (پيروان حضرت داوود) به حكم زبور آنها و ميان اهل فرقان (مسلمانان ) به حكم فرقان (يعنى قرآن ) داورى خواهم كرد! آن چنان كه همه آنها (تصديق كنند) و بگويند: پروردگارا على همانطور قضاوت كرد كه تو فرموده اى .
به خدا سوگند من به قرآن و حقائق آن از تمامى مدعيان علم قرآن ، داناترم ، و اگر نبود يك آيه در كتاب خداوند((يمحو الله ما يشاء و يثبت ؛(36) خداوند هر چه را خواهد محو مى كند و هر چه را خواهد برقرار مى دارد)) من شما را به تمامى حوادث تا قيامت خبر ميدادم ! سپس فرمود: ((سلونى قبل ان تفقدونى ؛ از من بپرسيد قبل از اينكه مرا نيابيد)) سوگند به خداوندى كه دانه را شكافت و خلائق را آفريد، اگر از آيه قرآن سوال كنيد به شما خواهم گفت كه در چه وقت نازل شده ، درباره چه كسى است ، به شما مى گويم كه ناسخ آن كدام است ، منسوخش چيست ، خاص آن كدام است و عامش چيست ، و به محكم آن و متشابه آن ، آيات مكى و مدنى آن . به خدا قسم هيچ گروهى نيست كه گمراه گردد يا هدايت شود مگر اينكه من مى شناسم رهبر آنها را و كسانى كه آنها را تحريك مى كنند و منادى آنها را تا روز قيامت .(37)



پاورقي


36- الرعد: 39.
37- بحار الانوار، ج 40، ص 144 از ارشاد شيخ مفيد رحمة الله .
آخر الزمان...
ما را در سایت آخر الزمان دنبال می کنید

برچسب : علوم اولين و آخرين پيش من است, نویسنده : بد گرل badgirl1391 بازدید : 628 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت: 14:30

ابن عباس گويد: روزى عمر بن خطاب به اميرالمؤمنين (با اعتراض ) گفت : گفت : اى ابا الحسن وقتى از تو سوالى مى كنند چرا شما در نظر دادن شتاب مى كنى ؟ (يعنى چرا با درنگ و تفكر پاسخ نمى دهى ) حضرت على عليه السلام در پاسخ او، دست خود را باز كرده فرمود: اين چند تاست ؟ عمر گفت : پنج تا، فرمود: چرا در نظر دادن عجله كردى ؟ عمر گفت : اين مساءله (جزيى ) بر من پوشيده نيست (يعنى نياز به درنگ ندارد) حضرت فرمود: من در امورى كه بر من پوشيده نيست پر شتاب ترم (38) (يعنى علوم در نزد من همچون اين مساله ساده است و نياز به درنگ و تفكر ندارد)!
آرى چگونه چنين نباشد در حاليكه علماى اسلام اعم از شيعه و اهل سنت روايت كرده اند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: ((انا مدينه العلم و على بابها)).
درست اين سخن گفت پيغمبر است منم شهر علم و عليم در است

آخر الزمان...
ما را در سایت آخر الزمان دنبال می کنید

برچسب : پاسخ كوبنده اميرالمؤمنين عليه السلام به عمر بن خطاب, نویسنده : بد گرل badgirl1391 بازدید : 379 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت: 14:27

حضرت فرمود: چه سرسختانه بر سر آن نوشتار ملعون خود كه در كعبه با هم بر سر آن ، همپيمان شديد، وفا داريد: پيمان بستيد كه اگر محمد صلى الله عليه وآله را خدا كشت يا مى راند، خلافت را از اهل بيت دور نگهداريد.
ابوبكر گفت : شما چگونه فهميدى ؟ ما كه ترا آگاه نكرده بوديم ؟ حضرت فرمود: اى زبير اى سلمان و اى مقداد، شما را به خدا و به اسلام سوگند آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديد كه نام اين پنج نفر را برد و فرمود كه نوشته اى نوشتند و هم پيمان شدند بر كردار خود؟ گفتند: خدا شاهد است كه چنين بود و ما شنيديدم كه اين را به شما گفت و شما گفتى : پدر و مادرم فدايت اى پيامبر خدا در آن زمان آنچه دستورى به من مى دهى كه انجام دهم ؟ فرمود: اگر ياورانى يافتى با آنان جهاد كن و اگر پيدا نكردى . بيعت كن و خونت را حفظ كن .
آنگاه حضرت على عليه السلام فرمود: بخدا سوگند اگر آن چهل نفرى كه با من بيعت كرده بودند (اشاره به بيعت چهل نفر با حضرت در همان آغاز بيعت مردم با ابوبكر، و اينكه هيچكدام جز چهار نفرشان وفادار نماندند) بر سر بيعت مى ماندند، با شما براى خدا و در راه خدا جهاد مى كردم ، به خدا سوگند اين خلافت به احدى از نسل شما تا قيامت نخواهد رسيد. سپس حضرت قبل از اينكه بيعت كند صدا زد ((يا بن ام ان القوم استضعفونى و كادوا يقتلونى )) (47) اشاره به جملاتى كه هارون وقتى گوساله پرستان او را تهديد كردند، به موسى گفت : ((اى فرزند مادرم اينان مرا به استضعاف كشاندند و نزديك بود مرا بكشند)).
سپس دست بر دست ابوبكر زد و بيعت نمود.
به زبير گفته شد: حالا بيعت كن ، او امتناع كرد، عمر و خالد و مغيره با عده اى شمشير زبير را گرفتند و شكستند و او به اجبار بيعت كرد.
سلمان گويد: مرا گرفتند و آنقدر بر گردنم زدند كه مثل غده اى ورم كرد و دستهايم را بستند و با زور بيعت كردم ، ابوذر و مقداد نيز با اكراه بيعت كردند و هيچكس به جز حضرت على عليه السلام و ما چهر نفر به زور بيعت نكرد. و در ميان ما زبير از همه سخنانش درشت تر بود.
آنگاه زبير كلمات درشتى به عمر گفت و همچنين سلمان به ابوبكر و همچنين حضرت على عليه السلام در مذمت اصحاب سقيفه حديثى بيان كرد.



پاورقي


47- الاعراف : 150.
آخر الزمان...
ما را در سایت آخر الزمان دنبال می کنید

برچسب : اميرالمؤمنين عليه السلام افشا مي كند, نویسنده : بد گرل badgirl1391 بازدید : 364 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت: 14:21

مؤ لف گويد: طبق روايات متعدد كه در تاريخ شيعه و اصل سنت آمده است ، اميرالمؤمنين عليه السلام در رحبه (56) مردم را سوگند داد و فرمود: هر كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله شنيده است كه فرمود: ((من كنت مولاه فعلى مولاه ؛ هر كه من مولاى اويم اين على مولاى اوست ))، برخيزد و شهادت دهد، دوازده نفر از انصار شهادت دادند، اما انس بن مالك كه حضور داشت ، شهادت نداد، حضرت على عليه السلام به او فرمود: تو چرا شهادت نمى دهى با اينكه تو هم شنيده اى آنچه اينان شنيده اند؟ انس بن مالك بهانه آورد كه : پير شده ام و فراموش كرده ام .
حضرت به او فرمود: خدايا اگر دروغ مى گويد، او را به سفيدى يا پيسى مبتلا كن كه عمامه آن را نپوشاند.
ابو عميره راوى خبر گويد: خدا را شاهد مى گيرم كه انس را ديدم كه ميان دو چشمش سفيد شده بود (به گونه اى كه هر قدر عمامه را پائين مى آورد پوشيده نمى شد و باز نمايان بود).(57)
مؤ لف گويد: اصل حديث يعنى سوگند دادن حضرت امير عليه السلام در سال 35 در كوفه به شاهدين حديث غدير به اينكه برخيزند و شهادت دهند از احاديث مشهور ميان شيعه و اهل سنت است و بزرگان اهل سنت آنرا مفصل ذكر كرده اند و علامه امينى تفصيل آنرا در الغدير ج 1 آورده است .



پاورقي


56- در صحن قصر يا مسجد جامع كوفه .
57- بحارالانوار، ج 42، ص 148، شرح ابن ابى الحديد، ج 4، ص 488 و ج 1، ص 361.
آخر الزمان...
ما را در سایت آخر الزمان دنبال می کنید

برچسب : انس به نفرين حضرت علي عليه السلام دچار شد, نویسنده : بد گرل badgirl1391 بازدید : 414 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت: 14:17



مرحوم محدّث نورى و علاّمه مجلسى و ديگر بزرگان به نقل از حضرت اميرالمؤ منين امام علىّ عليه السلام آورده اند:
روزى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها مشغول پختن غذا بود، من نيز در تميز كردن مقدارى عدس به او كمك مى كردم .
در همين حال پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله وارد منزل شد؛ و پس از آن كه فاطمه زهراء را كنار اجاق آتش مشغول پختن غذا ديد؛ و نيز مرا در حال كمك به او مشاهده كرد، فرمود:
اى ابوالحسن ! سخنم را گوش كن ؛ و توجّه داشته باش كه من سخنى نمى گويم مگر آن كه خداوند مرا به آن دستور داده باشد.
سپس افزود: هر مردى كه همسرش را در اداره امور منزل ، يارى و كمك نمايد، به تعداد هر موئى كه در بدن دارد، ثواب يكسال عبادت نماز و روزه برايش ثبت مى گردد؛ و همچنين خداوند ثواب صابرين را به او عطا مى نمايد.
و هركس همسر و عيال خود را در كارهاى مربوط به منزل كمك و مساعدت نمايد و بر او منّت نگذارد، خداوند نام او را در ليست شهداء و صدّيقين ثبت مى نمايد و ... .
و سپس فرمود: بدان كه يك ساعت خدمت در منزل ، بهتر از يك سال عبادت مستحبّى است .
لذا هر مردى كه بدون منّت به همسر خود خدمت كند، همانا او در سراى محشر بدون حساب داخل بهشت مى گردد.
و خدمت به همسر، كفّاره گناهان كبيره مى باشد؛ و موجب خاموشى خشم و غضب خداوند و ازدياد حسنات و ترفيع درجات خواهد بود.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ، در پايان فرمود:
اى ابوالحسن ! اين را هم بدان كه كسى به همسر و عائله خود كمك نمى كند مگر آن كه نسبت به مبداء و معاد معتقد باشد و نيز هدفش ‍ جلب رضايت خداوند و سعادت دنيا و آخرت باشد.(50)


پاورقي


50- مستدرك الوسائل : ج 13، ص 48، ح 2، جامع الا خبار ص 102، بحار الا نوار: ج 104، ص 132، ح 1؛ و حكايت بسيارى طولانى بود كه به خلاصه نويسى ترجمه آن اكتفاء شد.
آخر الزمان...
ما را در سایت آخر الزمان دنبال می کنید

برچسب : اهميّت كمك به همسر, نویسنده : بد گرل badgirl1391 بازدید : 590 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت: 14:11

هنگامى كه حضرت امير عليه السلام ياران خود را به نبرد با دشمن ترغيب مى نمود اين دستورات را به آنان گوشزد مى كرد:
زره داران را در پيش روى لشكر و جنگجويان بى سلاح را عقب لشكر قرار دهيد دندانهايتان را بر هم بفشاريد؛ زيرا كه آن سبب مى شود شمشيرها كمتر به سرتان كارگر شود؛ به هنگام پرتاب نيزه پيچ و خم بخوريد كه در اصابه نيزه به دشمن موثر است ؛ نگاهتان را پايين بيندازيد كه دل را قوى و قلب را آرامتر مى كند؛ سر و صدا و هياهو نكنيد؛ زيرا متانت و وقار بيش از هر چيز ترس و هراس را برطرف مى سازد؛ پرچم خود را استوار نگهداشته و اطرافش را خالى نكنيد، و آن را به دست دليران سپاه و كسانى كه خطرها را از شما دور مى كنند بسپاريد (360) آنان هستند كه اطراف پرچم را مى گيرند و از چهار جانب آن را نگهدارى مى كنند، نه از آن عقب مى افتند كه تسليم دشمن شوند، و نه بر آن پيشى مى گيرند كه تنها بماند (361).
و نيز آن حضرت عليه السلام در بعض روزهاى صفين به ياران خود فرمود: ترس از خدا را شعار خود سازيد، و ثبات قدم و آرامش را پيشه كنيد دندانهايتان را بر هم بفشاريد كه شمشيرها را از سرتان دورتر مى كند، زره را با دقت در بركنيد، شمشيرها را در غلاف حركت دهيد، با گوشه چشم غضب آلود به دشمن نظر افكنيد، از هر طرف نيزه بپرانيد، با نوك شمشير زد و خورد كنيد اگر شمشيرتان نمى رسد با پيش رفتن آن را به دشمن برسانيد (362)


پاورقي


360- يكى از مصاديق اين فرمايش امام عليه السلام ربيعه بن مكدم از قبيله بن فراس است آورده اند كه : در سفرى چند كجاوه از اهل و عائله اش همراهش بودند كه به تنهايى از آنها پاسدارى مى نمود. در اين موقع دو اسب سوار از طايفه بنى سليم متوجه او شده ، يكى از آنان تيرى به سوى او پرتاب نمود تير به قلب وى اصابت كرد. در اين هنگام ربيعه براى اين كه دشمن از اين حادثه آگاه نشود و به حريم او متعرض نگردد نيزه اش را در زمين فرو برد و در حالى كه بر زين نشسته بود به آن تكيه زد تا اين كه كجاوه ها به خانه هاى حى رسيدند، و بنى سليم همچنان در پيشروى او ايستاده حركتى از خود نشان نمى دادند به تصور اين كه او زنده است ، تا اينكه يكى از آنان متوجه شده به آنان گفت : به نظرم او مرده است ؛ زيرا اصلا حركت نمى كند، پس تيرى به جانب اسب او انداختند، و ناگهان اسب او از جا پريد و بدن بى جان ربيعه از بالاى زين بر زمين افتاد. (مولف )
361- نهج البلاغه ، خطبه 120
362- نهج البلاغه ، خطبه 63
آخر الزمان...
ما را در سایت آخر الزمان دنبال می کنید

برچسب : جنگ و حماسه, نویسنده : بد گرل badgirl1391 بازدید : 473 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت: 14:08

1- اجزاى حرام گوسفند
روزى اميرالمومنين عليه السلام به بازار قصابها گذر نموده آنان را از فروختن هفت چيز از گوسفند نهى كرد:
1- خون .
2- گوشه هاى دل .
3- سپرز.
4- رگ نخاع .
5- غده ها.
6- خصيه ها.
7- آل.ت نرى .
يكى از قصابها گفت : يا اميرالمومنين ! سپرز و كبد يكى هستند و فرقى بين آنها نيست .
امام عليه السلام به او فرمود: چنين نيست اكنون دو ظرف آب برايم بياور دو ظرف آب ، و كبد و سپرزى براى آن حضرت آوردند، آنگاه فرمود: كبد و سپرز را از وسط بشكافيد و سپس دستور داد آنها را در آب بخيسانند، و چون چنين كردند كبد سفيد شده چيزى از آن كم نگرديد ولى سپرز سفيد نشده و تمامش مبدل به خون گرديده و به صورت پوست و مقدارى رگ درآمد، در اين هنگام آن حضرت عليه السلام به معترض رو كرده و فرمود: اين كه ديدى فرق آنها بود، كبد گوشت است و سپرز خون (363)
2- حيا و عفت زنان
سروى در مناقب آورده : چهل زن نزد عمر رفته از او از شهوت آدمى پرسش نمودند.
عمر گفت : مرد داراى يك جزء و زن داراى نه جزء است .
پرسيدند، پس چگونه است كه مردان از انواع زنان دائم و متعه و كنيز استفاده مى كنند ولى براى زنان جزء يك مرد جايز نيست ؟!
عمر پاسخشان را ندانست ، از اميرالمومنين عليه السلام سوال كرد اميرالمومنين به آنان دستور داد هر كدام ظرفى پر از آب بياورند، و آنگاه فرمود تا همه آبها را در ظرف بزرگى بريزند و سپس به هر يك فرمود: حالا هر كدامتان آبى را كه ريخته ايد بردارد.
گفتند: قابل تميز نيست .
امام عليه السلام نتيجه گرفت كه اگر آن قانون نبود فرق بين اولاد و نسب ممكن نبود و ميراث و نسب باطل مى گشت (364).
مؤ لّف :
خداوند اين موضوع را با زيادى صبر و حيا و عفت زنان جبران نموده چنانچه اين مطلب در روايتى كه اصبغ بن نباته از آن حضرت عليه السلام نقل كرده آمده است (365). و نيز در خبر مسعده آمده كه خداوند به هر زنى صبر و پايدارى ده مرد را اعطا كرده است . (366)
3- اسكات
هنگامى كه حضرت امير عليه السلام بر اهل بصره پيروز گرديد و اسيرانشان را آزاد كرد بعضى از ياران آن حضرت به امام عليه السلام عرضه داشتند: چگونه خونهاى آنان بر ما حلال بود ولى اسيرانشان بر ما حرام ؟ حضرت فرمود: چگونه حلال باشد بر شما زنان و فرزندانى كه در مملكت اسلام و مسلمانان زندگى مى كنند، آنچه را كه دشمن در لشكرگاه خود بر جاى گذاشته براى شما غنيمت است ، ولى آنچه كه در خانه ها پنهان كرده بر شما حلال نيست . و چون بر گفتار خويش اصرار ورزيدند آن حضرت عليه السلام به منظور اسكات آنان به ايشان فرمود: پسر بر عايشه (همسر رسول خدا) قرعه بزنيد، قرعه به نام هر كس در آمد عايشه را به او خواهم داد. آنان به خود آمده توبه و استغفار نموده و از نزد آن حضرت خارج شدند (367)
4- اعور
مردى نزد حضرت امير عليه السلام آمده گفت : من هم شما را دوست دارم و هم فلان دشمنتان را.
امام عليه السلام به او فرمود: تو الان اعور (يك چشمى ) هستى ، يا تمام كور شو و يا تمام روشن (368)


پاورقي


363- فروع كافى ، ج 6، ص 253، ح 2
364- مناقب ، سروى ، ج 1، ص 492
365- فروع كافى ، ج 5، ص 338، حديث 1.
366- فروع كافى ، ج 5، ص 339، حديث 6.
367- وسائل ، ج 11، ص 55، حديث 3
368- مسطرفات سرائر، ص 149
آخر الزمان...
ما را در سایت آخر الزمان دنبال می کنید

برچسب : دفع شبهه, نویسنده : بد گرل badgirl1391 بازدید : 447 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت: 14:08

1- آزمايش كرى
مردى استخوانى به گوش ديگرى زد، مضروب ادعا كرد كه در اثر آن ضربه شنوايى او از بين رفته است . حضرت امير عليه السلام فرمود: تا يك سال از او مراقبت نموده و احيانا او را غافلگير كنند، پس اگر شنوايى او بر آنان ثابت گرديد و يا دو مرد عادل بر آن گواهى دادند ديه اى طلب ندارد و گرنه او را بر عدم شنوايى سوگند داده ديه گوشش را به او مى پردازند.
كسانى گفتند: يا اميرالمومنين ! اگر پس از گذشت يك سال شنوايى او ثابت گرديد حكمش چيست ؟
حضرت فرمود: اثرى ندارد چه بسا خداوند شنواييش را بعد از يك سال مجددا به او مرحمت نموده باشد (372).
و در ادامه خبر حضرت رضا عليه السلام از اميرالمومنين - عليه السلام - چنين آمده كه اگر مورد ادعا، از دست دادن تمام شنوايى باشد... صبر مى كنند تا به خواب سنگينى فرو رفته بر او فرياد مى كشند (373).
2- آزمايش بينايى و بويايى و گويايى
از اميرالمومنين عليه السلام از مردى كه ديگرى بر سرش ‍ كوفته بود و مضروب ادعا مى كرد بينايى و بويايى و گويايى خود را از دست داده پرسش نمودند.
اميرالمومنين عليه السلام فرمود: اگر راست مى گويد سه ديه طلب دارد.
پرسيدند، چگونه معلوم مى شود؟
اميرالمومنين عليه السلام فرمود: بوياييش بدين وسيله آزمايش مى شود كه پارچه نيم سوزى زير بينى او مى گيرند، اگر در جاى خود ايستاده و حركت نكرد راست گفته ، و اگر سر را دور كرد و چشمانش اشك آورد دروغ گفته است ؛ و آزمايش بيناييش بدين ترتيب كه چشمانش را در مقابل قرص ‍ خورشيد باز نگه مى دارند، اگر بدون اختيار چشمان را بر هم زد دروغ گفته و گرنه راست گفته است .
و اما گوياييش ؛ سوزنى در زبان او فرو مى برند پس اگر خون سرخ بيرون آمد دروغ گفته ، و اگر خون سياه خارج شد راست گفته است (374).
3- ضعف بينايى
اميرالمومنين عليه السلام بينايى چشم مردى را كه ضربه اى به چشمش خورده و بيناييش كم شده ولى به ساختمان چشم آسيبى نرسيده بود چنين آزمايش نمود: پارچه اى بر چشم سالمش بست ، و آنگاه مردى به دستور آن حضرت تخم مرغى در برابر چشم معيوبش گرفته و اندك اندك از او دور شده تا جايى كه مضروب ادعا كرد كه آن را نمى بيند، پس آن نقطه را نشانه كرد و چشم سالمش را نيز بدانگونه آزمايش ‍ نموده و آنگاه تفاوت دو مسافت را مشخص كرده ، به همان نسبت به او ارش جنايت داد (375).
4- ضعف بينايى هر دو چشم
مردى كه ضربه اى به سرش كوبيده شده بود نزد اميرالمومنين عليه السلام آمده و ادعا كرد كه در اثر آن ضربه بيناييش ‍ ضعيف شده است . آن حضرت وى را در محلى نشانيد و با نشان دادن تخم مرغى ديد چشمش را از چهار جانب آزمايش ‍ نمود و چون بينايى از چهار طرف مساوى بود به وى فرمود: ادعايت راست و پذيرفته است . و آنگاه مردى را در همان سن و سال پيش خواند و در كنار او نشانيد و ابتداء ديد چشمش را از چهار جانب آزمايش كرد و سپس تفاوت دو مسافت را تعيين نموده ، به همان نسبت به مضروب ديه داد (مثلا اگر نصف بيناييش كم شده بود نصف ديه چشم و اگر ثلث ثلث ... ) (376).
5- آزمايش عنن
زنى ادعا مى كرد شوهرش عنين است . مرد انكار مى كرد اميرالمومنين عليه السلام دستور داد زنانى بدون اطلاع شوهر در رحم زن خلوق (نوعى بوى خوش ) داخل كنند، و آنگاه به شوهر فرمود: اگر آلتش به خلوق رسيده عنين نيست (377)
6- نقص زبان
مردى ضربه اى بر زبان ديگرى زد به طورى كه قدرى از زبان مضروب بريده شده نتوانست بعض حروف را ادا كند. نزاع نزد عمر بردند عمر حكمش را ندانست .
اميرالمومنين عليه السلام فرمود: حروف الفباء بيست و هشت تاست و بايد ديد كه مضروب چند حرف را اداء نمى كند، پس به همان نسبت از جانى ارش جنايت مى گيرد (378)


پاورقي


372- فروع كافى ، ج 7، ص 322، حديث 3.
373- فروع كافى ، ج 7، ص 324، حديث 9
374- فروع كافى ، ج 7، ص 323، حديث 7
375- 1- فروع كافى ، ج 7، ص 323، حديث 6.
2- اين خبر به صورت ظاهر خالى از ابهام نيست و با ملاحظه خبر معاويه بن عمار از امام صادق (ع ) كاملا روشن مى شود كه آن حضرت (ع ) در مثل چنين قضيه اى فرمود: نخست يك چشمش را با پارچه اى مى بندند، و تخم مرغى را از چشم ديگرش به قدرى دور مى كنند كه زيادتر از آن نبيند، پس آن موضع را مشخص نموده و از سه طرف ديگر نيز ديد همان چشم را نشانه كرده و سپس آنها را با هم مقايسه مى كنند، اگر بين آنها تفاوتى نبود ادعايش راست است . و بينايى چشم ديگرش را نيز به همان كيفيت آزمايش مى كنند و آنگاه تفاوت بينايى دو چشم را تعيين نموده ، به همان مقدار به او ارش ‍ جنايت مى دهند. (فروع كافى ، ج 7، ص 323 حديث 8 ) (مولف )
376- 3- عجائب القضايا، قمى ، ص 93، حديث 148
4- مورد اين خبر آزمايش هر دو چشم ، و مورد خبر اول يك چشم بوده كه با مقايسه با چشم ديگر آزمايش و تعيين ارش ‍ جنايت شده است
377- فروع كافى ، ج 5، ص 411، حديث 8
378- وسائل الشيعه ، ج 19، ص 275، حديث 6 (با اندك تفاوتى )
آخر الزمان...
ما را در سایت آخر الزمان دنبال می کنید

برچسب : مواردي كه اقامه گواه ممكن نبوده, نویسنده : بد گرل badgirl1391 بازدید : 544 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت: 13:54


1- گرمابه
حضرت على عليه السلام و عمر داخل در گرمابه شدند، عمر گفت : بدجائى است گرمابه ! رنج و زحمتش زياد، و حيا، و عفتش كم مى باشد.
حضرت امير عليه السلام به او فرمود: بلكه آن خوب جايى است ، چرك و آلودگى بدن را مى زدايد و آتش را به ياد مى آورد (462).
2- لذيذترين گوشت ها
در حضور عمر سخن از گوشت به ميان آمد. عمر گفت : پاكيزه ترين گوشتها گوشت مرغ است .
اميرالمومنين عليه السلام فرمود: مرغ بسان خوك پرندگان است ، پاكيزه ترين گوشتها گوشت جوجه اى است كه به پرواز در آمده يا قريب به آن باشد (463).
3- عثمان مخالفت كرد!
هنگامى كه عمر از دنيا رفت و او را كفن نمودند، حضرت امير عليه السلام براى نماز خواندن بر او محاذى سر او ايستاد و عثمان محاذى پاهايش .
على عليه السلام به عثمان فرمود: اينجا كه من ايستاده ام درست است .
عثمان گفت : بلكه اينجا كه من ايستاده ام ، در اين هنگام عبدالرحمن بن عوف گفت : چقدر زود پس از مرگ عمر اختلاف كرديد، پس به صهيب رو كرده و گفت : خودت بر جنازه عمر نماز بخوان همان گونه كه او تو را به عنوان پيشواى نمازهاى فريضه مسلمين برگزيده بود (464).
4- بخيل از ظالم معذورترست
مردى مى گفت : بخيل از ظالم معذورترست . حضرت امير عليه السلام سخنش را شنيد پس به او فرمود: چنين نيست ؛ زيرا شخص ظالم ، توبه و استغفار مى كند و اموال مردم را به صاحبانشان رد مى نمايد و ذمه اش برى مى شود، ولى بخيل آنگاه كه بخل ورزد نه زكات مى دهد، نه به فقيرى كمك مى كند و نه صله رحم بجا مى آورد، و نه از مهمانى پذيرايى مى نمايد. و حرام است بر بهشت كه بخيل در آن داخل گردد (465).
5- عمل اهل باطل
اصبغ بن نباته مى گويد: هرگاه اميرالمومنين عليه السلام سر از سجده دوم بر مى داشت اندكى مى نشست و آنگاه برمى خاست . عده اى عرضه داشتند: يا اميرالمومنين ! پيش از شما ابوبكر و عمر چنين نمى كردند، بلكه بعد از سجده يكراست بر مى خاستند.
آن حضرت عليه السلام فرمود: اين عمل اهل باطل است ؛ زيرا اين رفتار بر عظمت و توقير نماز مى افزايد (466).
6- قبر هود و يهودا
در صفين نصر آمده : اصبغ بن نباته مى گويد در نخيله قبر بزرگى بود كه يهوديان ، مردگان خود را در اطراف آن به خاك مى سپردند، على عليه السلام پرسيد؛ مردم درباره اين قبر چه مى گويند؟
امام حسن گفت : مى گويند قبر هود پيامبر است ، آنگاه كه قومش از اطاعت او سربرتافتند بدين سرزمين آمده و در اينجا وفات نموده است .
اميرالمومنين عليه السلام فرمود: دروغ مى گويند، حقا كه من نسبت به اين قبر از آنان آگاهترم ، اين قبر يهودا پسر بزرگ يعقوب است ، آنگاه فرمود: آيا در اين نواحى شخص مطلعى پيدا مى شود؟ گفتند: بله .
پيرمرد كهنسالى را به نزد آن حضرت آوردند. امام به او فرمودند: منزل تو كجاست ؟
گفت : در ساحل دريا.
فرمود: فاصله اش با كوه سرخ چقدر است ؟
گفت : به آن نزديك است .
فرمود: قوم تو درباره آن چه مى گويند؟
گفت : مى گويند قبر ساحرى است .
فرمود: خلاف مى گويند، آن قبر هود است و اين قبر يهودا. آنگاه فرمود: در روز قيامت هفتاد هزار نفر از پشت شهر كوفه با چهره هايى تابان همچون مهر و ماه محشور شده بدون حساب داخل در بهشت مى شوند (467).
مولف : در اينجا مناسب است داستان دلالت آن بزرگوار را از قبر دانيال پيغمبر و دو دختر تبع كه براى عمر و ابوبكر بيان فرموده نقل كنيم (اگر چه از موضوع اين فصل خارجند).
در تاريخ اعثم كوفى (468) آمده : هنگامى كه ابوموسى اشعرى شهر شوش را فتح نمود در آنجا اتاقى قفل شده ديد، دستور داد قفل را شكستند، پس در ميان اتاق سنگ بزرگى به شكل قبرى ديد كه در ميان آن جسدى كه باطلا كفن شده بود مشاهده نمود، ابوموسى از بلندى قد آن جسد در شگفت شده از اهل آنجا از هويت آن پرسش نمود؛ گفتند: او مرد درستكارى بوده كه در عراق مى زيسته و عراقيها به وسيله او از خدا طلب باران مى نموده اند، از قضا در سالى ما دچار خشكى و بى بارانى شديدى شده او را از عراقيها درخواست نموديم تا نزد ما بيايد و براى ما طلب باران كند. ولى آنان از فرستادن وى امتناع ورزيدند از ترس اين كه مبادا او را بازنگردانيم و لذا ما پنجاه نفر به عنوان گروگان نزد آنان فرستاديم تا او را بفرستند پس او را فرستادند و براى ما طلب باران نمود و خداوند به وسيله دعاى او براى ما گشايش ‍ نمود، و ما از پنجاه نفر خود صرفنظر كرده او را در همين جا نگهداشتيم تا اين كه نزد ما وفات نمود. ابوموسى جريان را به عمر نوشت ، عمر چگونگى و صحت و سقم اين داستان را از صحابه پرسش نمود، هيچ كس در اين رابطه اطلاعى نداشت بجز اميرالمومنين عليه السلام كه فرمود: اين دانيال است كه از پيامبران الهى بوده و در زمان پادشاهى بخت النصر و شاهانى ديگر مى زيسته ، و شرح زندگانى او را تا زمان مرگش ‍ بيان داشت . و به عمر فرمود: به ابوموسى بنويس جسد را بيرون آورده و در جايى به دور از دسترس اهل شوش دفن نمايد. عمر جريان را به ابوموسى نوشت ابوموسى دستور داد رودخانه را (كه از كنار شهر مى گذشت ) خشك نموده و قبرى در وسط آن حفر و دانيال را در آن دفن كنند و آنگاه آن را با سنگهاى بزرگ ، مستحكم نموده آب را بر روى آن جارى ساخت . و در مناقب از ابوبصير از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمود: در زمان خلافت ابوبكر قومى مى خواستند مسجدى در ساحل عدن بنا كنند، و آنگاه كه از ساختمان مسجد فارغ مى شدند بنا فرو ريخت ، آنان به نزد ابوبكر آمده قصه خود را بيان داشته و از او چاره جويى نمودند. ابوبكر براى مردم خطبه خواند و آنان را سوگند داد كه اگر كسى در اين باره مطلبى مى داند بگويد. اميرالمومنين عليه السلام به آنان فرمود: در قسمت راست و چپ آن موضع از سمت قبله زمين را حفر نموده به دو قبر مى رسيد كه بر روى آنها نوشته است : من رضوى هستم و خواهرم حبى كه به خداى عزيز جبار شرك نورزيده ايم . و بدن آنان برهنه است ، پس آنان را غسل داده كفن نموده بر آنان نماز گزارده به خاكشان بسپاريد و سپس ‍ مسجدتان را بنا كنيد كه بر جا خواهد ماند. پس طبق فرموده آن حضرت عليه السلام عمل كرده آن را صادق يافتند.
7- حكم طلاقهاى سابق
عمر درباره زنى كه شوهرش يك بار يا دو بار او را طلاق داده و آنگاه مرد ديگرى با وى ازدواج نموده و او را طلاق داده و يا مرده ، و پس از انقضاى عده اش شوهر اول او را به عقد در آورده ، تعداد طلاقهاى سابقش را به حساب مى آورد (يعنى اگر مثلا در سابق يك بار او را طلاق داده بود، حال مى توانست فقط دو بار او را طلاق دهد نه بيشتر و...).
اميرالمومنين عليه السلام مى فرمود: سبحان الله ! آيا ازدواج با شوهر ديگر (يعنى محلل ) سه دفعه طلاق (شوهر سابق ) را از بين مى برد ولى يك دفعه را از بين نمى برد؟! (469)


پاورقي


462- فروع كافى ، ج 6، ص 312، حديث 2
463- تهذيب ، ج 1، ص 377، حديث 24
464- تاريخ طبرى ، ج 3، ص 265
465- قرب الاسناد، ص 35
466- تهذيب ، ج 2، ص 314، حديث 133
467- صفين ، نصر، ص 126
468- تاريخ ، اعثم كوفى ، (ترجمه شده )، ص 87، (خلافت عمر)
469- تهذيب ، ج 8، ص 34، حديث 25
آخر الزمان...
ما را در سایت آخر الزمان دنبال می کنید

برچسب : حكم بر خلاف ديگران, نویسنده : بد گرل badgirl1391 بازدید : 596 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت: 13:39

1- نوعى داورى
دانش آموزانى نمونه هاى خط خود را خدمت حضرت امير عليه السلام عرضه داشتند تا آن حضرت خوش خطترين آنها را انتخاب كند.
على عليه السلام فرمود: اين هم يك نوع داورى است ، و جور (428) در آن همانند جور در حكم است ، و آنگاه به آنان فرمود: به معلم خود برسانيد، اگر در مقام تاديب ، شما را بيش ‍ از سه ضربه بزند از او قصاص گرفته مى شود (429).

2- كودك يتيم
كودك يتيم را مانند فرزند خودت ادب كن و از هر خطايى كه به سبب آن فرزند خود را مى زنى او را بزن (430).
3- تاديب قماربازان
اميرالمومنين عليه السلام از راهى مى گذشت چند نفر را ديد به بازى شطرنج مشغول بودند. امام عليه السلام به آنان فرمود: ما هذه التماثيل التى انتم لها عاكفون ؛ چيستند اين تمثالهائى كه شما بر آنها ايستاده ايد؟
پس آنان را تاديب نموده ، در آفتاب معلق نمود (431).
4- تنبيه
مردى را كه استمناء كرده بود نزد اميرالمومنين عليه السلام آوردند. آن حضرت چنان بر دستش كوفت كه دستش قرمز شده و آنگاه از بيت المال به او زن داد (432).
5- از وظائف امام
اميرالمومنين عليه السلام مى فرمود: بر امام واجب است كه دانشمندان فاسق و پزشكان نادان ، و كرايه دهندگان (433) مفلس را حبس نمايد (434).
6- جوان سفيه
جوان سفيه بايد نگهدارى شود تا عاقل گردد. و نيز فرمود: شخص بدهكارى كه قرض خود را ادا نمى كند بايد حبس ‍ شود، و چنانچه افلاس او ثابت گردد او را آزاد مى كنند تا مالى به دست آورده و ديون خود را ادا نمايد. و كسى كه بدهيهاى خود را نمى دهد و طلبكارانش را سر مى دواند بايد زندانى شود، و آنگاه او را وادار مى كنند كه داراييش را به نسبت ديونش بين طلبكارانش تقسيم كند، و اگر امتناع ورزد امام اين كار را مى كند (435).
7- علاج
پسرى بدون اجازه پدر وليده (كنيزى كه از مولايش فرزند دارد) پدر را به مردى فروخت ، كنيز از مشترى پسر زاييد. در اين هنگام مولاى اول با مشترى به مخاصمت برخاست و گفت : اين كنيز وليده من است و پسرم بدون اجازه ام آن را به تو فروخته است ، مشترى انكار مى كرد، خصومت به نزد حضرت امير عليه السلام بردند.
اميرالمومنين عليه السلام به مولاى اول فرمود: كنيز و پسرت را از مشترى بگير. مشترى حضرت را سوگند داد تا برايش چاره اى كند على عليه السلام به او فرمود: جوان فروشنده (پسر مولاى اول ) را نزد خودت نگهدار تا پدرش ‍ معامله را امضا نمايد؛ مشترى جوان را نگهداشت .
مولاى اول به مشترى گفت : فرزندم را رها كن .
مشترى گفت : به خدا سوگند او را به تو نمى دهم مگر اين كه پسرم را به من رد نمايى .
مولاى اول چون اين بديد تنها معامله پسر مشترى را اجازه داد بدون مادر (436).
8- افسانه گو در مسجد
اميرالمومنين عليه السلام در مسجد مردى را ديد افسانه گويى مى كند، آن حضرت با تازيانه بر بدنش بنواخت و او را از مسجد بيرون كرد (437).
9- تازه مسلمان
مردى نصرانى را كه تازه مسلمان شده و با او خوك بريان شده ديده بودند نزد حضرت على عليه السلام آوردند.
آن حضرت عليه السلام به او فرمود: چرا مرتكب چنين خطائى شدى ؟
گفت : بيمار شدم و به خوردن گوشت نيازمند گرديدم .
على عليه السلام : چرا از گوشت بزغاله استفاده نكردى با اينكه داشتى . و آنگاه به او فرمود: اگر گوشت خوك را خورده بودى به تو حد مى زدم . ولى اكنون تو را تاديب مى كنم . پس به قدرى او را زد كه بولش جارى گرديد (438).
10- فريادرس آمد
در كامل جزرى آمده : على عليه السلام از قبيله همدان بيرون شد، در بين راه دو مرد را ديد زد و خورد مى كردند، آنان را از هم جدا نموده و به راه خود ادامه داد، ناگهان صداى استغاثه اى شنيد. اميرالمومنين عليه السلام به جانب او شتافت و مى فرمود: فريادرس آمد. پس دو مرد را ديد كه يكى از آنان از ديگرى شكايت داشته و گفت : يا اميرالمومنين ! پيراهنى به اين مرد فروخته ام به هفت درهم و با او شرط كرده ام كه درهمهاى سالم و بدون عيب به من تحويل دهد و او اين درهمهاى معيوب را به من داده است ، و من از گرفتن آنها امتناع ورزيده از او مطالبه دراهم سالم نمودم ، پس سيلى به صورتم زد.
اميرالمومنين به زننده فرمود: چه مى گويى ؟
گفت : راست مى گويد.
به او فرمود: به شرط خود وفا كن ، و آنگاه به مضروب فرمود: قصاص بگير! مرد گفت : يا عفو كنم ؟
امام عليه السلام فرمود: اختيار آن با خود توست .
و سپس به همراهان خود فرمود: بگيريد او را. پس مردى او را بر دوش گرفت و آن حضرت پانزده تازيانه به او زد و فرمود: اين سزاى هتك حرمت توست نسبت به آن مرد (439).


پاورقي



428- بى عدالتى
429- فروع كافى ، كتاب الحدود، باب النوادر، حديث 38
430- فروع كافى ، ج 6، ص 47، حديث 8
431- عجايب القضايا، قمى ، ص 88
432- فروع كافى ، ج 7، ص 265
433- مقصود كرايه دهندگان حيوانات است .
434- من لا يحضر، كتاب القضايا والاحكام ، باب 15، حديث 6
435- من لا يحضر، كتاب القضايا، باب 13، حديث 1
436- من لا يحضر، كتاب القضايا و الاحكام ، باب 69، حديث 56
437- فروع كافى ، ج 7، ص 263، حديث 20
438- فروع كافى ، كتاب الحدود، باب النوادر، حديث 20
439- كامل ، جزرى
آخر الزمان...
ما را در سایت آخر الزمان دنبال می کنید

برچسب : تاديبات = مجازات ها, نویسنده : بد گرل badgirl1391 بازدید : 458 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت: 13:26