آخر الزمان

متن مرتبط با «کمک کردن به محرومین لبنان مرد میخواهد… » در سایت آخر الزمان نوشته شده است

علوم اولين و آخرين پيش من است

  • بعد از كشته شدن عثمان و به خلافت رسيدن اميرالمؤمنين عليه السلام و بيعت مردم با ايشان ، اميرالمؤمنين عليه السلام در حالى كه عمامه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله را بر سر نهاده و رداى حضرت را بر دوش ‍ انداخته بود بيرون آمد و بر فراز منبر قرار گرفت ، پس از حمد و ثناى خداوند و تمجيد از پيامبر صلى الله عليه وآله و موعظه و انذار مردم ، خود را بر منبر مستقر كرد و فرمود: اى مردم از من بپرسيد قبل از اينكه مرا نيابيد، از من بپرسيد كه علوم اولين و آخرين پيش من است ، بدانيد كه سوگند به ذات حق : اگر جايگاهى برايم فراهم شود، هر آينه ميان اهل تورات بر طبق تورات آنها، و ميان اهل انجيل (مسيحيان ) به حكم انجيل آنها و ميان اهل زبور (پيروان حضرت داوود) به حكم زبور آنها و ميان اهل فرقان (مسلمانان ) به حكم فرقان (يعنى قرآن ) داورى خواهم كرد! آن چنان كه همه آنها (تصديق كنند) و بگويند: پروردگارا على همانطور قضاوت كرد كه تو فرموده اى . به خدا سوگند من به قرآن و حقائق آن از تمامى مدعيان علم قرآن ، داناترم ، و اگر نبود يك آيه در كتاب خداوند((يمحو الله ما يشاء و يثبت ؛(36) خداوند هر چه را خواهد محو مى كند و هر چه را خواهد برقرار مى دارد)) من شما را به تمامى حوادث تا قيامت خبر ميدادم ! سپس فرمود: ((سلونى قبل ان تفقدونى ؛ از من بپرسيد قبل از اينكه مرا نيابيد)) سوگند به خداوندى كه دانه را شكافت و خلائق را آفريد، اگر از آيه قرآن سوال كنيد به شما خواهم گفت كه در چه وقت نازل شده ، درباره چه كسى است ، به شما مى گويم كه ناسخ آن كدام است ، منسوخش چيست ، خاص آن كدام است و عامش چيست ، و به محكم آن و متشابه آن ، آيات مكى و مدنى آن . به خدا قسم هيچ گروهى نيست كه گمراه گردد يا هدايت شود مگر اينكه من مى شناسم رهبر آنها را و كسانى كه آنها را تحريك مى كنند و منادى آنها را تا روز قيامت .(37) پاورقي 36- الرعد: 39. 37- بحار الانوار، ج 40، ص 144 از ارشاد شيخ مفيد رحمة الله . ,علوم اولين و آخرين پيش من است ...ادامه مطلب

  • پاسخ كوبنده اميرالمؤمنين عليه السلام به عمر بن خطاب

  • ابن عباس گويد: روزى عمر بن خطاب به اميرالمؤمنين (با اعتراض ) گفت : گفت : اى ابا الحسن وقتى از تو سوالى مى كنند چرا شما در نظر دادن شتاب مى كنى ؟ (يعنى چرا با درنگ و تفكر پاسخ نمى دهى ) حضرت على عليه السلام در پاسخ او، دست خود را باز كرده فرمود: اين چند تاست ؟ عمر گفت : پنج تا، فرمود: چرا در نظر دادن عجله كردى ؟ عمر گفت : اين مساءله (جزيى ) بر من پوشيده نيست (يعنى نياز به درنگ ندارد) حضرت فرمود: من در امورى كه بر من پوشيده نيست پر شتاب ترم (38) (يعنى علوم در نزد من همچون اين مساله ساده است و نياز به درنگ و تفكر ندارد)! آرى چگونه چنين نباشد در حاليكه علماى اسلام اعم از شيعه و اهل سنت روايت كرده اند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: ((انا مدينه العلم و على بابها)). درست اين سخن گفت پيغمبر است منم شهر علم و عليم در است, پاسخ كوبنده اميرالمؤمنين عليه السلام به عمر بن خطاب ...ادامه مطلب

  • اميرالمؤمنين عليه السلام افشا مي كند

  • حضرت فرمود: چه سرسختانه بر سر آن نوشتار ملعون خود كه در كعبه با هم بر سر آن ، همپيمان شديد، وفا داريد: پيمان بستيد كه اگر محمد صلى الله عليه وآله را خدا كشت يا مى راند، خلافت را از اهل بيت دور نگهداريد. ابوبكر گفت : شما چگونه فهميدى ؟ ما كه ترا آگاه نكرده بوديم ؟ حضرت فرمود: اى زبير اى سلمان و اى مقداد، شما را به خدا و به اسلام سوگند آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديد كه نام اين پنج نفر را برد و فرمود كه نوشته اى نوشتند و هم پيمان شدند بر كردار خود؟ گفتند: خدا شاهد است كه چنين بود و ما شنيديدم كه اين را به شما گفت و شما گفتى : پدر و مادرم فدايت اى پيامبر خدا در آن زمان آنچه دستورى به من مى دهى كه انجام دهم ؟ فرمود: اگر ياورانى يافتى با آنان جهاد كن و اگر پيدا نكردى . بيعت كن و خونت را حفظ كن . آنگاه حضرت على عليه السلام فرمود: بخدا سوگند اگر آن چهل نفرى كه با من بيعت كرده بودند (اشاره به بيعت چهل نفر با حضرت در همان آغاز بيعت مردم با ابوبكر، و اينكه هيچكدام جز چهار نفرشان وفادار نماندند) بر سر بيعت مى ماندند، با شما براى خدا و در راه خدا جهاد مى كردم ، به خدا سوگند اين خلافت به احدى از نسل شما تا قيامت نخواهد رسيد. سپس حضرت قبل از اينكه بيعت كند صدا زد ((يا بن ام ان القوم استضعفونى و كادوا يقتلونى )) (47) اشاره به جملاتى كه هارون وقتى گوساله پرستان او را تهديد كردند، به موسى گفت : ((اى فرزند مادرم اينان مرا به استضعاف كشاندند و نزديك بود مرا بكشند)). سپس دست بر دست ابوبكر زد و بيعت نمود. به زبير گفته شد: حالا بيعت كن ، او امتناع كرد، عمر و خالد و مغيره با عده اى شمشير زبير را گرفتند و شكستند و او به اجبار بيعت كرد. سلمان گويد: مرا گرفتند و آنقدر بر گردنم زدند كه مثل غده اى ورم كرد و دستهايم را بستند و با زور بيعت كردم ، ابوذر و مقداد نيز با اكراه بيعت كردند و هيچكس به جز حضرت على عليه السلام و ما چهر نفر به زور بيعت نكرد. و در ميان ما زبير از همه سخنانش درشت تر بود. آنگاه زبير كلمات درشتى به عمر گفت و همچنين سلمان به ابوبكر و همچنين حضرت على عليه السلام در مذمت اصحاب سقيفه حديثى بيان كرد. پاورقي 47- الاعراف : 150. ,اميرالمؤمنين عليه السلام افشا مي كند ...ادامه مطلب

  • انس به نفرين حضرت علي عليه السلام دچار شد

  • مؤ لف گويد: طبق روايات متعدد كه در تاريخ شيعه و اصل سنت آمده است ، اميرالمؤمنين عليه السلام در رحبه (56) مردم را سوگند داد و فرمود: هر كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله شنيده است كه فرمود: ((من كنت مولاه فعلى مولاه ؛ هر كه من مولاى اويم اين على مولاى اوست ))، برخيزد و شهادت دهد، دوازده نفر از انصار شهادت دادند، اما انس بن مالك كه حضور داشت ، شهادت نداد، حضرت على عليه السلام به او فرمود: تو چرا شهادت نمى دهى با اينكه تو هم شنيده اى آنچه اينان شنيده اند؟ انس بن مالك بهانه آورد كه : پير شده ام و فراموش كرده ام . حضرت به او فرمود: خدايا اگر دروغ مى گويد، او را به سفيدى يا پيسى مبتلا كن كه عمامه آن را نپوشاند. ابو عميره راوى خبر گويد: خدا را شاهد مى گيرم كه انس را ديدم كه ميان دو چشمش سفيد شده بود (به گونه اى كه هر قدر عمامه را پائين مى آورد پوشيده نمى شد و باز نمايان بود).(57) مؤ لف گويد: اصل حديث يعنى سوگند دادن حضرت امير عليه السلام در سال 35 در كوفه به شاهدين حديث غدير به اينكه برخيزند و شهادت دهند از احاديث مشهور ميان شيعه و اهل سنت است و بزرگان اهل سنت آنرا مفصل ذكر كرده اند و علامه امينى تفصيل آنرا در الغدير ج 1 آورده است . پاورقي 56- در صحن قصر يا مسجد جامع كوفه . 57- بحارالانوار، ج 42، ص 148، شرح ابن ابى الحديد، ج 4، ص 488 و ج 1، ص 361. ,انس به نفرين حضرت علي عليه السلام دچار شد ...ادامه مطلب

  • اهميّت كمك به همسر

  • مرحوم محدّث نورى و علاّمه مجلسى و ديگر بزرگان به نقل از حضرت اميرالمؤ منين امام علىّ عليه السلام آورده اند: روزى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها مشغول پختن غذا بود، من نيز در تميز كردن مقدارى عدس به او كمك مى كردم . در همين حال پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله وارد منزل شد؛ و پس از آن كه فاطمه زهراء را كنار اجاق آتش مشغول پختن غذا ديد؛ و نيز مرا در حال كمك به او مشاهده كرد، فرمود: اى ابوالحسن ! سخنم را گوش كن ؛ و توجّه داشته باش كه من سخنى نمى گويم مگر آن كه خداوند مرا به آن دستور داده باشد. سپس افزود: هر مردى كه همسرش را در اداره امور منزل ، يارى و كمك نمايد، به تعداد هر موئى كه در بدن دارد، ثواب يكسال عبادت نماز و روزه برايش ثبت مى گردد؛ و همچنين خداوند ثواب صابرين را به او عطا مى نمايد. و هركس همسر و عيال خود را در كارهاى مربوط به منزل كمك و مساعدت نمايد و بر او منّت نگذارد، خداوند نام او را در ليست شهداء و صدّيقين ثبت مى نمايد و ... . و سپس فرمود: بدان كه يك ساعت خدمت در منزل ، بهتر از يك سال عبادت مستحبّى است . لذا هر مردى كه بدون منّت به همسر خود خدمت كند، همانا او در سراى محشر بدون حساب داخل بهشت مى گردد. و خدمت به همسر، كفّاره گناهان كبيره مى باشد؛ و موجب خاموشى خشم و غضب خداوند و ازدياد حسنات و ترفيع درجات خواهد بود. حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ، در پايان فرمود: اى ابوالحسن ! اين را هم بدان كه كسى به همسر و عائله خود كمك نمى كند مگر آن كه نسبت به مبداء و معاد معتقد باشد و نيز هدفش ‍ جلب رضايت خداوند و سعادت دنيا و آخرت باشد.(50) پاورقي 50- مستدرك الوسائل : ج 13، ص 48، ح 2، جامع الا خبار ص 102، بحار الا نوار: ج 104، ص 132، ح 1؛ و حكايت بسيارى طولانى بود كه به خلاصه نويسى ترجمه آن اكتفاء شد. ,اهميّت كمك به همسر ...ادامه مطلب

  • جنگ و حماسه

  • هنگامى كه حضرت امير عليه السلام ياران خود را به نبرد با دشمن ترغيب مى نمود اين دستورات را به آنان گوشزد مى كرد: زره داران را در پيش روى لشكر و جنگجويان بى سلاح را عقب لشكر قرار دهيد دندانهايتان را بر هم بفشاريد؛ زيرا كه آن سبب مى شود شمشيرها كمتر به سرتان كارگر شود؛ به هنگام پرتاب نيزه پيچ و خم بخوريد كه در اصابه نيزه به دشمن موثر است ؛ نگاهتان را پايين بيندازيد كه دل را قوى و قلب را آرامتر مى كند؛ سر و صدا و هياهو نكنيد؛ زيرا متانت و وقار بيش از هر چيز ترس و هراس را برطرف مى سازد؛ پرچم خود را استوار نگهداشته و اطرافش را خالى نكنيد، و آن را به دست دليران سپاه و كسانى كه خطرها را از شما دور مى كنند بسپاريد (360) آنان هستند كه اطراف پرچم را مى گيرند و از چهار جانب آن را نگهدارى مى كنند، نه از آن عقب مى افتند كه تسليم دشمن شوند، و نه بر آن پيشى مى گيرند كه تنها بماند (361). و نيز آن حضرت عليه السلام در بعض روزهاى صفين به ياران خود فرمود: ترس از خدا را شعار خود سازيد، و ثبات قدم و آرامش را پيشه كنيد دندانهايتان را بر هم بفشاريد كه شمشيرها را از سرتان دورتر مى كند، زره را با دقت در بركنيد، شمشيرها را در غلاف حركت دهيد، با گوشه چشم غضب آلود به دشمن نظر افكنيد، از هر طرف نيزه بپرانيد، با نوك شمشير زد و خورد كنيد اگر شمشيرتان نمى رسد با پيش رفتن آن را به دشمن برسانيد (362) پاورقي 360- يكى از مصاديق اين فرمايش امام عليه السلام ربيعه بن مكدم از قبيله بن فراس است آورده اند كه : در سفرى چند كجاوه از اهل و عائله اش همراهش بودند كه به تنهايى از آنها پاسدارى مى نمود. در اين موقع دو اسب سوار از طايفه بنى سليم متوجه او شده ، يكى از آنان تيرى به سوى او پرتاب نمود تير به قلب وى اصابت كرد. در اين هنگام ربيعه براى اين كه دشمن از اين حادثه آگاه نشود و به حريم او متعرض نگردد نيزه اش را در زمين فرو برد و در حالى كه بر زين نشسته بود به آن تكيه زد تا اين كه كجاوه ها به خانه هاى حى رسيدند، و بنى سليم همچنان در پيشروى او ايستاده حركتى از خود نشان نمى دادند به تصور اين كه او زنده است ، تا اينكه يكى از آنان متوجه شده به آنان گفت : به نظرم او مرده است ؛ زيرا اصلا حركت نمى كند، پس تيرى به جانب اسب او انداختند، و ناگهان اسب او از جا پريد و بدن بى جان ربيعه از ,جنگ و حماسه ...ادامه مطلب

  • دفع شبهه

  • 1- اجزاى حرام گوسفند روزى اميرالمومنين عليه السلام به بازار قصابها گذر نموده آنان را از فروختن هفت چيز از گوسفند نهى كرد: 1- خون . 2- گوشه هاى دل . 3- سپرز. 4- رگ نخاع . 5- غده ها. 6- خصيه ها. 7- آل.ت نرى . يكى از قصابها گفت : يا اميرالمومنين ! سپرز و كبد يكى هستند و فرقى بين آنها نيست . امام عليه السلام به او فرمود: چنين نيست اكنون دو ظرف آب برايم بياور دو ظرف آب ، و كبد و سپرزى براى آن حضرت آوردند، آنگاه فرمود: كبد و سپرز را از وسط بشكافيد و سپس دستور داد آنها را در آب بخيسانند، و چون چنين كردند كبد سفيد شده چيزى از آن كم نگرديد ولى سپرز سفيد نشده و تمامش مبدل به خون گرديده و به صورت پوست و مقدارى رگ درآمد، در اين هنگام آن حضرت عليه السلام به معترض رو كرده و فرمود: اين كه ديدى فرق آنها بود، كبد گوشت است و سپرز خون (363) 2- حيا و عفت زنان سروى در مناقب آورده : چهل زن نزد عمر رفته از او از شهوت آدمى پرسش نمودند. عمر گفت : مرد داراى يك جزء و زن داراى نه جزء است . پرسيدند، پس چگونه است كه مردان از انواع زنان دائم و متعه و كنيز استفاده مى كنند ولى براى زنان جزء يك مرد جايز نيست ؟! عمر پاسخشان را ندانست ، از اميرالمومنين عليه السلام سوال كرد اميرالمومنين به آنان دستور داد هر كدام ظرفى پر از آب بياورند، و آنگاه فرمود تا همه آبها را در ظرف بزرگى بريزند و سپس به هر يك فرمود: حالا هر كدامتان آبى را كه ريخته ايد بردارد. گفتند: قابل تميز نيست . امام عليه السلام نتيجه گرفت كه اگر آن قانون نبود فرق بين اولاد و نسب ممكن نبود و ميراث و نسب باطل مى گشت (364). مؤ لّف : خداوند اين موضوع را با زيادى صبر و حيا و عفت زنان جبران نموده چنانچه اين مطلب در روايتى كه اصبغ بن نباته از آن حضرت عليه السلام نقل كرده آمده است (365). و نيز در خبر مسعده آمده كه خداوند به هر زنى صبر و پايدارى ده مرد را اعطا كرده است . (366) 3- اسكات هنگامى كه حضرت امير عليه السلام بر اهل بصره پيروز گرديد و اسيرانشان را آزاد كرد بعضى از ياران آن حضرت به امام عليه السلام عرضه داشتند: چگونه خونهاى آنان بر ما حلال بود ولى اسيرانشان بر ما حرام ؟ حضرت فرمود: چگونه حلال باشد بر شما زنان و فرزندانى كه در مملكت اسلام و مسلمانان زندگى مى كنند، آنچه را كه دشمن در لشكرگاه خود بر جاى گذاش,دفع شبهه ...ادامه مطلب

  • مواردي كه اقامه گواه ممكن نبوده

  • 1- آزمايش كرى مردى استخوانى به گوش ديگرى زد، مضروب ادعا كرد كه در اثر آن ضربه شنوايى او از بين رفته است . حضرت امير عليه السلام فرمود: تا يك سال از او مراقبت نموده و احيانا او را غافلگير كنند، پس اگر شنوايى او بر آنان ثابت گرديد و يا دو مرد عادل بر آن گواهى دادند ديه اى طلب ندارد و گرنه او را بر عدم شنوايى سوگند داده ديه گوشش را به او مى پردازند. كسانى گفتند: يا اميرالمومنين ! اگر پس از گذشت يك سال شنوايى او ثابت گرديد حكمش چيست ؟ حضرت فرمود: اثرى ندارد چه بسا خداوند شنواييش را بعد از يك سال مجددا به او مرحمت نموده باشد (372). و در ادامه خبر حضرت رضا عليه السلام از اميرالمومنين - عليه السلام - چنين آمده كه اگر مورد ادعا، از دست دادن تمام شنوايى باشد... صبر مى كنند تا به خواب سنگينى فرو رفته بر او فرياد مى كشند (373). 2- آزمايش بينايى و بويايى و گويايى از اميرالمومنين عليه السلام از مردى كه ديگرى بر سرش ‍ كوفته بود و مضروب ادعا مى كرد بينايى و بويايى و گويايى خود را از دست داده پرسش نمودند. اميرالمومنين عليه السلام فرمود: اگر راست مى گويد سه ديه طلب دارد. پرسيدند، چگونه معلوم مى شود؟ اميرالمومنين عليه السلام فرمود: بوياييش بدين وسيله آزمايش مى شود كه پارچه نيم سوزى زير بينى او مى گيرند، اگر در جاى خود ايستاده و حركت نكرد راست گفته ، و اگر سر را دور كرد و چشمانش اشك آورد دروغ گفته است ؛ و آزمايش بيناييش بدين ترتيب كه چشمانش را در مقابل قرص ‍ خورشيد باز نگه مى دارند، اگر بدون اختيار چشمان را بر هم زد دروغ گفته و گرنه راست گفته است . و اما گوياييش ؛ سوزنى در زبان او فرو مى برند پس اگر خون سرخ بيرون آمد دروغ گفته ، و اگر خون سياه خارج شد راست گفته است (374). 3- ضعف بينايى اميرالمومنين عليه السلام بينايى چشم مردى را كه ضربه اى به چشمش خورده و بيناييش كم شده ولى به ساختمان چشم آسيبى نرسيده بود چنين آزمايش نمود: پارچه اى بر چشم سالمش بست ، و آنگاه مردى به دستور آن حضرت تخم مرغى در برابر چشم معيوبش گرفته و اندك اندك از او دور شده تا جايى كه مضروب ادعا كرد كه آن را نمى بيند، پس آن نقطه را نشانه كرد و چشم سالمش را نيز بدانگونه آزمايش ‍ نموده و آنگاه تفاوت دو مسافت را مشخص كرده ، به همان نسبت به او ارش جنايت داد (375). 4- ضعف بينايى ,مواردي كه اقامه گواه ممكن نبوده ...ادامه مطلب

  • حكم بر خلاف ديگران

  • 1- گرمابه حضرت على عليه السلام و عمر داخل در گرمابه شدند، عمر گفت : بدجائى است گرمابه ! رنج و زحمتش زياد، و حيا، و عفتش كم مى باشد. حضرت امير عليه السلام به او فرمود: بلكه آن خوب جايى است ، چرك و آلودگى بدن را مى زدايد و آتش را به ياد مى آورد (462). 2- لذيذترين گوشت ها در حضور عمر سخن از گوشت به ميان آمد. عمر گفت : پاكيزه ترين گوشتها گوشت مرغ است . اميرالمومنين عليه السلام فرمود: مرغ بسان خوك پرندگان است ، پاكيزه ترين گوشتها گوشت جوجه اى است كه به پرواز در آمده يا قريب به آن باشد (463). 3- عثمان مخالفت كرد! هنگامى كه عمر از دنيا رفت و او را كفن نمودند، حضرت امير عليه السلام براى نماز خواندن بر او محاذى سر او ايستاد و عثمان محاذى پاهايش . على عليه السلام به عثمان فرمود: اينجا كه من ايستاده ام درست است . عثمان گفت : بلكه اينجا كه من ايستاده ام ، در اين هنگام عبدالرحمن بن عوف گفت : چقدر زود پس از مرگ عمر اختلاف كرديد، پس به صهيب رو كرده و گفت : خودت بر جنازه عمر نماز بخوان همان گونه كه او تو را به عنوان پيشواى نمازهاى فريضه مسلمين برگزيده بود (464). 4- بخيل از ظالم معذورترست مردى مى گفت : بخيل از ظالم معذورترست . حضرت امير عليه السلام سخنش را شنيد پس به او فرمود: چنين نيست ؛ زيرا شخص ظالم ، توبه و استغفار مى كند و اموال مردم را به صاحبانشان رد مى نمايد و ذمه اش برى مى شود، ولى بخيل آنگاه كه بخل ورزد نه زكات مى دهد، نه به فقيرى كمك مى كند و نه صله رحم بجا مى آورد، و نه از مهمانى پذيرايى مى نمايد. و حرام است بر بهشت كه بخيل در آن داخل گردد (465). 5- عمل اهل باطل اصبغ بن نباته مى گويد: هرگاه اميرالمومنين عليه السلام سر از سجده دوم بر مى داشت اندكى مى نشست و آنگاه برمى خاست . عده اى عرضه داشتند: يا اميرالمومنين ! پيش از شما ابوبكر و عمر چنين نمى كردند، بلكه بعد از سجده يكراست بر مى خاستند. آن حضرت عليه السلام فرمود: اين عمل اهل باطل است ؛ زيرا اين رفتار بر عظمت و توقير نماز مى افزايد (466). 6- قبر هود و يهودا در صفين نصر آمده : اصبغ بن نباته مى گويد در نخيله قبر بزرگى بود كه يهوديان ، مردگان خود را در اطراف آن به خاك مى سپردند، على عليه السلام پرسيد؛ مردم درباره اين قبر چه مى گويند؟ امام حسن گفت : مى گويند قبر هود پيامبر است ، آنگاه ,حكم بر خلاف ديگران ...ادامه مطلب

  • تاديبات = مجازات ها

  • 1- نوعى داورى دانش آموزانى نمونه هاى خط خود را خدمت حضرت امير عليه السلام عرضه داشتند تا آن حضرت خوش خطترين آنها را انتخاب كند. على عليه السلام فرمود: اين هم يك نوع داورى است ، و جور (428) در آن همانند جور در حكم است ، و آنگاه به آنان فرمود: به معلم خود برسانيد، اگر در مقام تاديب ، شما را بيش ‍ از سه ضربه بزند از او قصاص گرفته مى شود (429). 2- كودك يتيم كودك يتيم را مانند فرزند خودت ادب كن و از هر خطايى كه به سبب آن فرزند خود را مى زنى او را بزن (430). 3- تاديب قماربازان اميرالمومنين عليه السلام از راهى مى گذشت چند نفر را ديد به بازى شطرنج مشغول بودند. امام عليه السلام به آنان فرمود: ما هذه التماثيل التى انتم لها عاكفون ؛ چيستند اين تمثالهائى كه شما بر آنها ايستاده ايد؟ پس آنان را تاديب نموده ، در آفتاب معلق نمود (431). 4- تنبيه مردى را كه استمناء كرده بود نزد اميرالمومنين عليه السلام آوردند. آن حضرت چنان بر دستش كوفت كه دستش قرمز شده و آنگاه از بيت المال به او زن داد (432). 5- از وظائف امام اميرالمومنين عليه السلام مى فرمود: بر امام واجب است كه دانشمندان فاسق و پزشكان نادان ، و كرايه دهندگان (433) مفلس را حبس نمايد (434). 6- جوان سفيه جوان سفيه بايد نگهدارى شود تا عاقل گردد. و نيز فرمود: شخص بدهكارى كه قرض خود را ادا نمى كند بايد حبس ‍ شود، و چنانچه افلاس او ثابت گردد او را آزاد مى كنند تا مالى به دست آورده و ديون خود را ادا نمايد. و كسى كه بدهيهاى خود را نمى دهد و طلبكارانش را سر مى دواند بايد زندانى شود، و آنگاه او را وادار مى كنند كه داراييش را به نسبت ديونش بين طلبكارانش تقسيم كند، و اگر امتناع ورزد امام اين كار را مى كند (435). 7- علاج پسرى بدون اجازه پدر وليده (كنيزى كه از مولايش فرزند دارد) پدر را به مردى فروخت ، كنيز از مشترى پسر زاييد. در اين هنگام مولاى اول با مشترى به مخاصمت برخاست و گفت : اين كنيز وليده من است و پسرم بدون اجازه ام آن را به تو فروخته است ، مشترى انكار مى كرد، خصومت به نزد حضرت امير عليه السلام بردند. اميرالمومنين عليه السلام به مولاى اول فرمود: كنيز و پسرت را از مشترى بگير. مشترى حضرت را سوگند داد تا برايش چاره اى كند على عليه السلام به او فرمود: جوان فروشنده (پسر مولاى اول ) را نزد خود, تاديبات = مجازات ها ...ادامه مطلب

  • اوّلين نماز در هفت سالگي

  • يكى از راويان حديث و اصحاب اميرالمومنين ، امام علىّ عليه السلام حكايت كند: روزى حضرت اميرالمؤ منين صلوات اللّه عليه را در مسجد ديدم كه بر بالاى منبر نشسته است و در حالى كه مشغول صحبت و سخنرانى بود، تبسّمى نمود به طورى كه دندان هايش نمايان گشت ، و در ادامه سخنانش فرمود: من در سنين هفت سالگى ، با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در بيابان مشغول چوپانى بوديم ، چون موقع نماز شد، نماز را دو نفرى به جماعت خوانديم ، ابوطالب وارد شد و اظهار داشت : چه مى كنيد؟ رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در جواب چنين اظهار نمود: خداى سبحان را عبادت و پرستش مى كنيم ، تو هم اسلام بياور و با ما نماز بخوان ؛ و خداوند متعال را پرستش نما. سپس حضرت امير عليه السلام در ادامه داستان افزود: خداوندا! من نمى شناسم بنده اى از امّت پيغمبرت را كه قبل از من ، همراه پيغمبرت نماز خوانده باشد، چون از سنّ هفت سالگى با او نماز خوانده ام . و در روايتى ديگر وارد شده است كه امام علىّ عليه السلام فرمود: پيش از آن كه كسى با حضرت رسول نماز بخواند، من سه سال همراه آن حضرت نماز مى خواندم .(16) پاورقي 16-ترجمه امام علىّ بن ابى طالب از ابن عساكر: ج 1، ص 60 و 64. , اوّلين نماز در هفت سالگي ...ادامه مطلب

  • علم بهتر است یا ثروت؟!

  • علم بهتر است یا ثروت؟! گواهى كمیل بن زیاد به گستردگى علوم امام على(علیه‎السلام) ابوحمزه ثمالى از عبدالرّحمن بن جلدب روایت كرد كه كمیل بن زیاد نَخَعى گفت: على بن ابیطالب(علیه‎السلام) دست مرا گرفت و به ناحیه جبّان برد. چون به صحرا رسید، نَفَسِ بلندى كشید و فرمود: یا كُمِیلُ، اِنَّ هذِهِ القُلُوبَ اوْعِیَةٌ فَخَیْرُها اوعاها یا كُمیلُ اِحْفِظ عَنّى ما اقُولُ: النّاسُ ثِلاثِةٌ، عالِمٌْرَبّانى، و مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبیلِ نَجاةٍ، وَ هَمَجٌ رَعاعٌ، لِكُلِّ ناعِقٍ اتْباعٌ یَمیلُونَ مَعَ كُلِّ رِیحٍ، لَمْ یَسْتَضیئُوا بِنُورِ العِلْمِ، وَ لَمَ یَلْجَوؤا اِلى رُكْنٍ وَثیقٍ.(1) «اى كمیل: این دل‎ها مانند ظرف‎هاست و بهترین آنها نگهدارنده‎ترین آنهاست. اى كمیل، حفظ كن آنچه را كه مى‎گویم: مردم سه دسته اند: عالم ربّانى، آموزنده‎اى كه بر راه نجات و رهایى است، و مگسان كوچك و ناتوان كه از هر آواز كننده‎اى پیروى مى‎نمایند و با هر بادى مى‎روند. از نور دانش روشنایى نگرفته‎اند و به پایه‎اى استوار پناه نبرده‎اند.» یا كُمِیْلُ: اَلْعِلْمُ خَیْرُ الْمالِ. اَلْعِلْمُ یَحْرِسُكَ، وَ اَنْتَ تَحْرُسُ الْمالَ وَ الْمالُ تَنْقُصُهُ النَّفَةُ، وَ الْعِلْمِ یَزْكُوا عَلَى الاْنْفاقِ. یا كُمِیْلُ: مَعْرِفَةُ العِلْمِ دَیْنٌ یَدانُ بِهِ یَكْسِبُهُ الطّاعَةَ فِى حَیاتِهِ وَ جَمیلَ الاْحدُوثَةِ بَعْدَ وَفاتِهِ وَ مَنْفَعَةُ الْمالِ تَزُولُ بِزَوالِهِ. وَالْعِلْمُ حاكِمٌ وَالْمالُ مَحْكُومٌ عَلَیْهِ. یا كُمِیْل: ماتَ خُزّانُ الْمالِ، وَ الْعُلَماءُ باقُونَ ما بَقِىَ الدَّهْرُ. اعْیانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ اَمْثالُهُم فى الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ. «اى كمیل، دانش بهتر از مال است. علم تو را حراست مى‎كند و تو مال را نگهبانى . مال از انفاق نقصان مى‎پذیرد و دانش با انفاق افزون مى‎گردد. آشنایى با دانش دینى است كه بدان در روز قیامت پاداش داده مى‎شود و این امر براى انسان اطاعت در زندگى و یاد نیكو را پس از مرگش به دست مى‎آورد. منفعت مال با زوالش از میان مى‎رود. علم فرمانرواست و مغلوب . اى كمیل، اندوزندگان دارایى از میان مى‎روند و حال آن كه د,علم بهتر است یا ثروت؟! ...ادامه مطلب

  • شاهکار پاسخ امیرالمونین علی(علیه السلام) به سوال علم بهتر است یا ثروت

  • جمعیت زیادی دور حضرت علی(ع) حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید: - یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟ علی(ع) در پاسخ گفت:   علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد. مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید: - اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: علم بهتر است یا ثروت؟ علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی. نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست. در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد، و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار! هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید: - یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ حضرت ‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود. نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد. حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند. با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه ‌کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وج,شاهکار پاسخ امیرالمونین علی(علیه السلام) به سوال علم بهتر است یا ثروت ...ادامه مطلب

  • تذكر اميرالمؤمنين به مسعود بن افلح‏

  • مولى حسن كاشى از شعراى بزرگ و مداحان با اخلاص اهل بيت است كه جز در مدح آن بزرگوران شعر نگفت. او پس از زيارت مرقد منور پيامبر و حج بيت الله به كشور عراق رفت، و درحالى كه به زيارت قبرمطهر اميرمؤمنان شتافت در برابر آن حضرت ايستاد و قصيده‏اى كه ابتدايش اين است سرود: اى ز بدو آفرينش پيشواى اهل دىن وى زعزت مادح بازوى تو روح الامين شبانه اميرالمؤمنين (ع) را در رؤيا زيارت كرد درحالى كه به او فرمود: كاشى تو از شهرهاى دور به سوى ما آمده‏اى و دوحق از تو برعهده ماست يكى اين كه ميهمان مائى و دوم حق اشعارت، اكنون به شهر بصره عزيمت كن، درآنجا تاجرى است معروف به مسعود بن افلح، سلام مرا به او برسان و بگو: اميرالمؤمنين ميگويد: روزى كه اراده داشتى به سوى عمان سفركنى، عهدوپيمان‏ بستى كه اگر كشتى حامل اجناس و اموال تجارتت به سلامت وارد ساحل شود هزار دينار در راه ما صرف كنى، از او هزار دينار بگير و در نيازهايت مصرف كن. مولى حسن ميگويد: به بصره رفتم و او را پس از جستجو يافتم و حكايت خود را برايش گفتم، نزديك بود از خوشحالى بيهوش شود گفت به خدا سوگند جز اميرمؤمنان كسى ديگر از راز من آگاه نبود، هزار دينار را تسليم من كرد و به خاطر شكر اين موهبت خلعتى هم اضافه به من بخشيد و وليمه‏اى هم به فقراى بصره داد ,تذكر اميرالمؤمنين به مسعود بن افلح‏ ...ادامه مطلب

  • گرز آتشین بر سر مخالف امام علی (علیه السلام)

  • مرحوم علامه طباطبایی از قول استاد برجسته خود «حاج میرزا علی آقا قاضی» داستان تکان دهنده ای را در زمینه سزای مخالفت با امامت علی (علیه السلام) را بیان می کند که ما در اینجا به گزیده ای از آن اشاره می کنیم: ایشان می فرماید: در نجف اشرف در نزدیکی منزل ما مادری از دنیا رفت، به هنگام دفن آن مادر، دخترش درا ثر شدت علاقه ای که به مادر داشت فریاد می زد: «من از مادرم جدا نمی شوم» بازماندگان هرچه تلاش کردند تا او را آرام کنند، نتوانستند، سرانجام تصمیم بر آن شد که او نیز همراه مادرش در قبر بخوابد. اما روی قبر را نپوشاندند، بلکه تخته ای روی آن قرار دادند تا هرگاه بخواهد از آن بیرون آید. آن شب دختر کنار جنازه ی مادر در قبر خوابید، فردای آن شب به سراغ آن قبر آمدند تا از احوال آن دختر مطلع شوند، هنگامی که تخته را برداشتند، ناگهان دیدند تمام موهای سر او سفید شده است! از او سوأل کردند چرا این طور شده ای؟ در پاسخ گفت: آن شب درکنار جنازه ی مادر خوابیدم، ناگهان دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف من ایستادند، و یک شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول بازجویی از عقاید مادرم شدند مادر به آن سوألات پاسخ درست می داد. تا اینکه رسیدند به این پرسش که امام تو کیست؟ آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود، فرمود: «لَستُ لها بإمام» من امام او نیستم. آن مرد محترم امام علی (علیه السلام) بود. در آن هنگام آن دو فرشته، چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوی آسمان زبانه کشید، من در اثر وحشت و ترس زیاد، به این وضع که می بینید در آمدم... ,گرز آتشین بر سر مخالف امام علی (علیه السلام) ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها